به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
اقرار دشمنان به غدير
مواردى در تاريخ به عنوان اقرار دشمنان غدير دربارهى آن آمده كه حجتى عليه خودشان به حساب مىآيد. ذيلاً به اين نمونهها مىپردازيم.
اقرار ابليس درباره غدير
سلمان كه چشم بصيرتش در پرتو نور ولايت اميرالمؤمنين عليهالسلام فراتر از ظاهر را مىديد نقل مىكند: روزى ابليس “به صورت آدمى” عبورش به عدهاى افتاد كه به اميرالمؤمنين عليهالسلام ناسزا مىگفتند. ابليس به آنان گفت: بدا به حال شما كه به مولاى خود علىبنابىطالب ناسزا مىگوييد! گفتند: تو از كجا مىدانى كه او مولاى ما است؟ ابليس گفت: از گفتهى پيامبرتان كه گفت: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ بحارالانوار: جلد 39 صفحهی 162 حدیث 1.]
اقرار ابوبكر درباره غدير
روزى ابوبكر براى توجيه غصب خلافت نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمد و گفت: پيامبر دربارهى مسئلهى ولايت تو بعد از ايام ولايت در غدير چيزى را تغيير نداده، و من شهادت مىدهم كه تو مولاى من هستى و بدين مطالب اقرار مىنمايم، و در زمان پيامبر هم به عنوان اميرالمؤمنين بر تو سلام كردم…. [ بحارالانوار: جلد 41 صفحهی 228. ]
اقرار عمر درباره غدير
عمر بن خطاب نيز حديث غدير را چنين نقل كرده است: پيامبر، على را به عنوان امام منصوب كرد و فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’ خدايا تو بر اينان شاهد هستى! عمر مىگويد: جوان خوش سيمايى را در غدير ديدم كه مىگفت:… به خدا قسم پيامبر صلىاللَّهعليهوآله پيمانى بر شما بست كه جز منافق آن را بر هم نمىزند… اى عمر، تو بپرهيز كه آن را بر هم بزنى يا با آن مخالفت كنى!! [اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 20 حدیث 1015. ]
اقرار ابوهريره درباره غدير
1. ابوهريره كه از بازوان قوى سقيفه است، داستان غدير را چنين توصيف مىكند: در روز غدير خم پيامبر دست علىبنابىطالب را گرفت و فرمود: آيا من صاحب اختيار مؤمنان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول اللَّه. فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’ و خداوند اين آيه را نازل كرد: ‘اليوم اكملت لكم دينكم…’. [ بحارالانوار: جلد 37 صفحهی 108 حدیث 1. ]
2. در جنگ صفين اصبغ بن نباته نامهاى از جانب اميرالمؤمنين عليهالسلام براى معاويه آورد. در آنجا ابوهريره را ديد و گفت: تو را قسم مىدهم… آيا در روز غديرخم حاضر بودى؟ گفت: آرى. پرسيد: چه شنيدى كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله دربارهى على عليهالسلام فرمود. گفت: شنيدم كه فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ’. [ الغدير: جلد 1 صفحهی 203. ]
3. پس از صلح امام حسن عليهالسلام معاويه وارد كوفه شد. هر شب ابوهريره همراه معاويه در مسجد كوفه مىنشست. يك شب جوانى به او گفت: تو را به خدا قسم مىدهم، آيا از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيدى كه دربارهى على بن ابى طالب عليهالسلام مىفرمود: ‘اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ’؟ ابوهريره در حضور معاويه گفت: آرى. آن جوان گفت: من هم خدا را شاهد مىگيرم كه تو ولايت دشمن او “معاويه” را پذيرفتهاى و با دوست او دشمنى كردهاى! [ بحارالانوار: جلد 37 صفحهی 199. ]
اقرار سعد بن ابى وقاص درباره غدير
1. سعد بن ابى وقاص از سرلشكران سقيفه است و خدمات وافرى براى آنان انجام داده است. او در اقرار به فضايل اميرالمؤمنين عليهالسلام مىگويد: بالاتر از همهى فضايل على غديرخم است. پيامبر دست او را گرفت و دو بازوى او را بالا برد در حالى كه من به او نگاه مىكردم و فرمود: آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: آرى. فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [كتاب سليم: حديث 55. ]
2. سعد- كه پس از قتل عثمان با اميرالمؤمنين عليهالسلام بيعت نكرد- در راه سفر مكه با دو نفر عراقى برخورد كرد و به عنوان يكى از پنج فضيلت بزرگ اميرالمؤمنين عليهالسلام، غدير را براى آنان چنين بيان كرد: با پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در حجة الوداع بوديم. در بازگشت در غدير خم پياده شد و دستور داد تا مناديش بين مردم ندا كند: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ بحارالانوار: جلد 40 صفحهی 41. ]
اقرار انس بن مالك درباره غدير
انس بن مالك خدمتكار پيامبر صلىاللَّهعليهوآله و از حاضران غدير است. او در حساس ترين موقعيت -كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در كوفه از او خواست تا دربارهى غدير در حضور مردم شهادت دهد- از اين كار سرباز زد و به نفرين حضرت به مرض برص “پيسى” در پيشانياش مبتلا شد كه همه آن را مىديدند و علتش را مىدانستند.
او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيدم در حالى كه دست على عليهالسلام را گرفته بود فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 35 ح 147، صفحهی 44 حدیث 179. ]
او پس از مبتلا شدن تصميم گرفت هرگز غدير را كتمان نكند. نمونه اى از آن چنين است كه گفت: من در روز غدير خم از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيدم در حالى كه دست على عليهالسلام را گرفته بود فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 35 ح 147، صفحهی 44 حدیث 179. ]
اقرار عمروعاص درباره غدير
معاويه نامه اى براى عمروعاص نوشت و در آن ضمن بدگويى به اميرالمؤمنين عليهالسلام او را به يارى خود طلبيد. عمروعاص در پاسخ به نامهى معاويه به عنوان رد سخن او فضايل اميرالمؤمنين عليهالسلام را برشمرد و از جمله نوشت: پيامبر در روز غدير خم دربارهى او فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ’! [ الغدير: جلد 1 صفحهی 202. ]
اقرار حسن بصرى درباره غدير
حسن بصرى حديث غدير را اين گونه نقل كرده است: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله على را در روز غدير خم براى مردم منصوب كرد و فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 185. ]
اقرار عمر بن عبدالعزيز درباره غدير
مردى در شام به عمر بن عبدالعزيز گفت: من از مواليان على هستم. او هم دست بر سينه گذاشت و گفت: من هم به خدا قسم از مواليان على هستم. سپس گفت: عدهاى برايم روايت كردهاند كه از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيده اند كه فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. [ الغدير: جلد 1 صفحهی 210. ]
اقرار ابوحنيفه درباره غدير
ابوحنيفه وارد مجلسى شد كه در آن دربارهى غدير خم صحبت بود. او گفت: به اصحابم گفته ام در برابر شيعيان به حديث غدير اقرار نكنيد كه شما را محكوم مىكنند!! صيرفى كه در آن مجلس بود ناراحت شد و گفت: چرا به آن اقرار نمى كنيد؟ آيا اين مطلب نزد شما ثابت نيست؟ ابوحنيفه گفت: ثابت است و خودم آن را نقل كردهام! [ كشف المهم: صفحهی 188. ]
اقرار مأمون عباسى درباره غدير
1. مأمون نامه اى براى بنى هاشم نوشت و در آن فضايل اميرالمؤمنين عليهالسلام را برشمرد، و از جمله نوشت: ‘او بود صاحب ولايت در حديث غدير خم’. [ الغدير: جلد 1 صفحهی 212. ]
2. مأمون در خراسان مجلسى تشكيل داد كه در آن چهل نفر از بزرگان اسلام را براى مناظره با خود دعوت كرد. در آن مجلس او دربارهى ولايت اميرالمؤمنين عليهالسلام به حديث غدير استدلال كرد و آنان اقرار كردند. [ الغدير: جلد 1 صفحهی 210. ]
اقرار طبرى درباره غدير
در زمان طبرى مورخ معروف عامه، ابوبكر بن ابى داود دربارهى حديث غديرخم مطالب نادرستى گفته بود و اين خبر به طبرى رسيد. او در پاسخ به ابن ابى داود كتاب مستقلى دربارهى غدير نوشت و در آن صحت اسناد آن را ثابت كرد و مدارك لازم را ارائه داد. [ تاريخ الاسلام “ذهبى”: جلد 23 صفحهی 283. ]
اينها نمونههايى از اقرار طرفداران سقيفه دربارهى غدير بود. در طول چهارده قرن بسيارى از بزرگان عامه در كتابها و گفتارشان به حديث غدير اعتراف كردهاند و حتى كتابهايى نوشتهاند.
لشگر غدیر در مقابل لشگر سقیفه – قسمت اول در مقالهی بعدی آمده است.
Leave A Comment?