بنام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
درس دوم: امیرالمومنین علیه السلام، خلیفه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر تمام امت و امام پس از ایشان
پيش از اين بیان شد که در بخش دوم خطابهي غدير پيامبر، صلّی اللّه علیه و آله، فرمودند: اِنَّ جَبْرئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَاْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى، وَ هُو السَّلامُ، اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ اَنَّ عَلِىَّ ابْنَ أَبىطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى (عَلى أُمَّتى) وَ الْإِمامُ مِنْ بَعْدى. يعني جبرئیل سه بار بر من نازل شد و از طرف خداوند به من امر کرد تا به هركس، سفید و سیاه، اعلام بکنم که علی ابن ابیطالب علیه السلام برادر من، وصي و جانشين من و امام بعد از من است.
دربارهي برادري و وصايتي كه در خطبه آمده است پيشتر توضيح دادهايم.
دربارهي برادري و وصايتي كه در خطبه آمده است پيشتر توضيح دادهايم.
دامنه ی وصایت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام
حالا ميپردازيم به عبارت وَ خَليفَتي عَلى اُمَّتي. اضافهي عَلى اُمَّتي وسعت و دامنهي وصایت و خلافت را بيان ميكند. چنانكه مثلاً وقتی من میگویم که زيد يا حسن وصي من است از من خواهند پرسيد در چهچيز؟ اگر مطلق گفته باشم حسن يا زيد وصی من است همه خواهند گفت يعني در تقسیم ارثیهاش، جابهجا کردن اموالش و ثُلثش.
اينها را وصیت کرده است و حسن به آنها عمل میکند؛ طلبهایش را جمع میکند و بدهیهایش را میدهد. وصیت اینگونه است.
اما وقتی میگویم ایشان وصی من در خانواده است یعنی دامنهي وصایت ایشان تنها منحصر به خانواده است. یا وقتي میگویم ایشان وصی من است درکارخطبهی غدیر دامنهي اين وصيت گسترده است. اگرمطلقاً بگويم ایشان وصی و جانشین من است در کار خطابهی غدیر معنياش آن است كه در همهي زمينهها، در كل کشور. اما میتوانم آن را محدود بکنم. قيد بگذارم كه فقط در تهران، یا در مشهد و شیراز، یا در اصفهان، یا در تبریز.
این وصيتها همه محدودند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای معينكردنِ دامنهي وصایت و وسعت خلافت در این عبارت فرمودهاند: عَلى اُمَّتي.
اين اضافهي عَلى اُمَّتي برميگردد به وَصِیّي و خَلیفَتی. جار و مجرور متعلَّق میخواهند که اینجا وَصِیّي و خَلیفَتی است. یعنی وصایت و خلافت او نسبت به من بر امت من است. حالا امت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله كجاست و تا كي هست؟ امت موسی علیه السلام محدود است. امت عیسی علیه السلام محدود است. امت نوح علیه السلام و امت ابراهیم علیه السلام محدودند. اما امت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله تا قیام قیامت هست: حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَداً اِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ اَبَداً اِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة . پس همين عبارتِ دوكلمهايِ کوچک، عَلَى اُمَّتِي، آنجا كه پيامبر صلی الله علیه و آله ميفرمايند اَنَّ عَلِيَّ ابْنَ اَبِيطَالِبٍ اَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى اُمَّتِي حدود وصايت و وسعت خلافتی را مشخص میکند که میشود تا قیام قیامت. آنوقت چون علی علیه السلام تا روز قيامت وصی پيامبر صلی الله علیه و آله است بقیهي ائمه، علیهمالسلام، را علی علیه السلام اعلام میکند. البته از آنجا كه در فرهنگ شیعه امامتِ امام از طرف خداوند است تعیین شخص علی علیه السلام یا حتا پیغمبر صلی الله علیه و آله معنا ندارد. تنها اعلانِ امامت است كه از جانب ايشان انجام ميشود.
به همينخاطر است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله در جایجایِ خطابهي غدیر به این مسأله اشاره کردهاند و فرمودهاند: اِنَّه اِمامٌ مِنَ اللّه؛ یعنی تعیین امام امری است از طرف خداوند .
اينها را وصیت کرده است و حسن به آنها عمل میکند؛ طلبهایش را جمع میکند و بدهیهایش را میدهد. وصیت اینگونه است.
اما وقتی میگویم ایشان وصی من در خانواده است یعنی دامنهي وصایت ایشان تنها منحصر به خانواده است. یا وقتي میگویم ایشان وصی من است درکارخطبهی غدیر دامنهي اين وصيت گسترده است. اگرمطلقاً بگويم ایشان وصی و جانشین من است در کار خطابهی غدیر معنياش آن است كه در همهي زمينهها، در كل کشور. اما میتوانم آن را محدود بکنم. قيد بگذارم كه فقط در تهران، یا در مشهد و شیراز، یا در اصفهان، یا در تبریز.
این وصيتها همه محدودند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای معينكردنِ دامنهي وصایت و وسعت خلافت در این عبارت فرمودهاند: عَلى اُمَّتي.
اين اضافهي عَلى اُمَّتي برميگردد به وَصِیّي و خَلیفَتی. جار و مجرور متعلَّق میخواهند که اینجا وَصِیّي و خَلیفَتی است. یعنی وصایت و خلافت او نسبت به من بر امت من است. حالا امت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله كجاست و تا كي هست؟ امت موسی علیه السلام محدود است. امت عیسی علیه السلام محدود است. امت نوح علیه السلام و امت ابراهیم علیه السلام محدودند. اما امت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله تا قیام قیامت هست: حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَداً اِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ اَبَداً اِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة . پس همين عبارتِ دوكلمهايِ کوچک، عَلَى اُمَّتِي، آنجا كه پيامبر صلی الله علیه و آله ميفرمايند اَنَّ عَلِيَّ ابْنَ اَبِيطَالِبٍ اَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى اُمَّتِي حدود وصايت و وسعت خلافتی را مشخص میکند که میشود تا قیام قیامت. آنوقت چون علی علیه السلام تا روز قيامت وصی پيامبر صلی الله علیه و آله است بقیهي ائمه، علیهمالسلام، را علی علیه السلام اعلام میکند. البته از آنجا كه در فرهنگ شیعه امامتِ امام از طرف خداوند است تعیین شخص علی علیه السلام یا حتا پیغمبر صلی الله علیه و آله معنا ندارد. تنها اعلانِ امامت است كه از جانب ايشان انجام ميشود.
به همينخاطر است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله در جایجایِ خطابهي غدیر به این مسأله اشاره کردهاند و فرمودهاند: اِنَّه اِمامٌ مِنَ اللّه؛ یعنی تعیین امام امری است از طرف خداوند .
پرودگار سلام است
اینکه حضرت صلی الله علیه و آله میفرمایند جبرئیل سه بار بر من نازل شد: يَاْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّي، وَ هُوَ السَّلَام، اشاره ميكنند به این مسأله که اعلان ولایت و انتخاب جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان خدا است. همهي مردم که برای خودشان جانشین مشخص میکنند از طرف خودشان است اما پیامبر صلی الله علیه و آله مکرراً تذکر میدهند که دراینباره تعیین جانشین از جانب خدا است: يَاْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّي، وَ هُوَ السَّلَام؛يعني از طرف خودشان نميگويند.
پس وصی پیامبر صلی الله علیه و آله توسط خدا تعيين شده است. وقتی کسی معينشدهي توسط خداوند است باید خصوصیات و ويژگيهايي داشته باشد.
چهبسا یک انسان كه انسان دیگری را انتخاب ميكند در اين انتخاباش اشتباهاتی بكند اما خداوند كه کسی را معين بکند اين انتخاب و تعيين قطعاً فاقد آن اشکالات و اشتباهها خواهد بود. دريچهاي باز ميشود اینجا و آن همانا اثبات عصمت کبری است براي امیرالمؤمنین و ائمهي اطهار، علیهمالسلام.
عبارت يَاْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّي، وَ هُوَ السَّلَام دریچهي عصمت را باز میکند و از همینجا ما میتوانیم به عصمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پی ببریم .
پس وصی پیامبر صلی الله علیه و آله توسط خدا تعيين شده است. وقتی کسی معينشدهي توسط خداوند است باید خصوصیات و ويژگيهايي داشته باشد.
چهبسا یک انسان كه انسان دیگری را انتخاب ميكند در اين انتخاباش اشتباهاتی بكند اما خداوند كه کسی را معين بکند اين انتخاب و تعيين قطعاً فاقد آن اشکالات و اشتباهها خواهد بود. دريچهاي باز ميشود اینجا و آن همانا اثبات عصمت کبری است براي امیرالمؤمنین و ائمهي اطهار، علیهمالسلام.
عبارت يَاْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّي، وَ هُوَ السَّلَام دریچهي عصمت را باز میکند و از همینجا ما میتوانیم به عصمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پی ببریم .
خلیفه
و اما بحثي دربارهي واژهي خليفه؛ اينكه كلمهي خليفه ازكجا ميآيد و معنايش چيست. در زبان عربي خَلَفَ یعنی در جای او قرار گرفت.
خَلیفة صفت مشبّهه است؛ دراصل خلیف است و «ة» در انتهاي كلمه تای تاکید، مبالغه یا وحدت است. خلیفة بهمعنای جانشین است و برخلاف ظاهرش مونث نیست؛ مثل شریف و شریفة که هردو صفت مشبّهه هستند و تای وحدت یا مبالغه است كه به شريف اضافه شده و شريفة شده است و يا به خليف اضافه ميشود و ميشود خليفة. خلیفه یعنی جانشین. به راهرفتن هم اختلاف میگویند؛ چون اختلاف یعنی قبولِ خَلَف داشتن. شخصي یک پایش را برمیدارد و پای دیگرش را ميگذارد جای آن، دوباره همان پاي اول را برمیدارد و پای دوم را جای آن میگذارد. یعنی یک پا را برمیدارد و یک پا را میگذارد و این میشود اختلاف؛ قبولِ جانشینیِ پاها، اينكه پاها جاينشین هم میشوند. در زیارت جامعه آمده است السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَبَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَة.
مُختَلَف اسم زمان و مکان یا اسم مفعول از ريشهي خلف است. مُختَلَفَ المَلائِکَة یعنی محل رفتوآمد ملائکه. اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودهاند اخْتِلَافُ اُمَّتِي رَحْمَة يعنی رفتوآمد امت ايشان رحمت است ؛ رفتوآمدشان نزد امام علیه السلام رحمت است. برخي آمدهاند و اختلاف را متفاوتبودن معنا کردهاند. اینها اختلاف را مخالفت تعبير كردهاند حال آنكه چونين تعبيري صحیح نیست. اخْتِلَافُ اُمَّتِي رَحْمَة یعنی رفتوآمدِ امتِ من بر من و بر جانشینانم رحمت است براي امتم. چون هنگاميكه امت ما با ما رفتوآمد میکنند رنگ میگیرند از ما، حرف میشنوند، علم كسب ميكنند. پس خلیفه یعنی کسیکه پایش را جای پای ديگري میگذارد. باید به كثرت دقائق وظرافتهاي لغوي در زبان عربي توجه داشته باشیم. شاید این دقتها در لغتهای دیگر هم باشد؛ چُنانكه میگویند عربی و فرانسه کاملترین زبانها هستند. اشتقاقات غوغا میکنند در زبان عربي؛ اشتقاق لغتها از یکدیگر. وَ خَليفَتي عَلَى اُمَّتِي یعنی درست مثل همانی که من برای امتام بودم امیرالمؤمنین علیه السلام هم هست. پایش را گذاشته جای پای من منتها در مرتبهی بعدی قرار دارد. اينكه مرتبهي امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از من است دو وجه دارد: يكي رتبه و مرتبهی عقلی است و دیگری مرتبهی زمانی. يعنی اولاً علی علیه السلام در رتبه بعد از من است ولی همان منام كه علي علیه السلام است و ثانياً اينكه اگرچه من و علی علیه السلام هم زمان هستيم و از هماناول او را به جانشینی خود معرفي كردهام و او حالا جانشين من است اما بروز و جلوهي حکم جانشینیاش بعد از من است. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام امام است، وصي و خلیفه است، اما بروز و كارآمديِ وصایت و خلافتاش بهلحاظ زمان بعد از من است. کاربرد اين حكم بعد از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود والّا همان لحظه که رسولاللّه صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را دركنار خودشان ایستاندهاند و صحبت میکنند هم علي علیه السلام وصی و خلیفه است. از لحاظ رتبه و شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله است و از نظر زمان یکی هستند، منتها بروزو ظهورخلافت و امامت اميرالمؤمنين علیه السلام بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله است.
مثلاً در روایت الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِمَامَانِ، قَامَا اَوْ قَعَدَا ميفرمايد اين بزرگواران هردو امام هستند ولی مادامکه امام حسن علیه السلام در حیات بودند امامتِ امام حسین علیه السلام كاركرد و بروز نداشت و بعد شهادت امام حسن علیه السلام بود كه امامت امام حسین علیه السلام بارز و كاربردي شد.
این نکتهي بسیار ظریفي است. وَ الْاِمَامُ مِنْ بَعْدِي؛ و او بعد از من رهبر است. چون رهبر همیشه فقط بايد یک نفر باشد . تشکیلات و سلسلهمراتبِ مدیریت اجتماع، جامعه و سیستم باید همیشه بهشكل هرم و مخروط باشد. اين مسأله مسلّم و فطری است که همیشه فقط یک نفر بايد در رأس امور باشد.
لذا با اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام همهی ويژگيهاي لازم را دارند و همچونين در قرآن از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که علی علیه السلام نفس ايشان است اما چون رهبر در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله ميباید فقط یک نفر میبود، يعني شخص ایشان، بروزامامت امیرالمؤمنین علیه السلام که ايضاً همان بروز و جلوهي خلافت و وصایت و رهبریشان است باید پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
برای همین است كه فرمودهاند علي علیه السلام امام بعد از من است: وَ الْاِمَامُ مِنْ بَعْدِي. يعني بعد وَصیّی و خَلیفَتی عَلی اُمَّتی چونين قيدي نياوردهاند و بعد از امام است كه فرمودهاند مِن بَعدي، چون بروز و ظهور اين معنا در امامت جلوه ميكند.
خَلیفة صفت مشبّهه است؛ دراصل خلیف است و «ة» در انتهاي كلمه تای تاکید، مبالغه یا وحدت است. خلیفة بهمعنای جانشین است و برخلاف ظاهرش مونث نیست؛ مثل شریف و شریفة که هردو صفت مشبّهه هستند و تای وحدت یا مبالغه است كه به شريف اضافه شده و شريفة شده است و يا به خليف اضافه ميشود و ميشود خليفة. خلیفه یعنی جانشین. به راهرفتن هم اختلاف میگویند؛ چون اختلاف یعنی قبولِ خَلَف داشتن. شخصي یک پایش را برمیدارد و پای دیگرش را ميگذارد جای آن، دوباره همان پاي اول را برمیدارد و پای دوم را جای آن میگذارد. یعنی یک پا را برمیدارد و یک پا را میگذارد و این میشود اختلاف؛ قبولِ جانشینیِ پاها، اينكه پاها جاينشین هم میشوند. در زیارت جامعه آمده است السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَبَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَة.
مُختَلَف اسم زمان و مکان یا اسم مفعول از ريشهي خلف است. مُختَلَفَ المَلائِکَة یعنی محل رفتوآمد ملائکه. اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودهاند اخْتِلَافُ اُمَّتِي رَحْمَة يعنی رفتوآمد امت ايشان رحمت است ؛ رفتوآمدشان نزد امام علیه السلام رحمت است. برخي آمدهاند و اختلاف را متفاوتبودن معنا کردهاند. اینها اختلاف را مخالفت تعبير كردهاند حال آنكه چونين تعبيري صحیح نیست. اخْتِلَافُ اُمَّتِي رَحْمَة یعنی رفتوآمدِ امتِ من بر من و بر جانشینانم رحمت است براي امتم. چون هنگاميكه امت ما با ما رفتوآمد میکنند رنگ میگیرند از ما، حرف میشنوند، علم كسب ميكنند. پس خلیفه یعنی کسیکه پایش را جای پای ديگري میگذارد. باید به كثرت دقائق وظرافتهاي لغوي در زبان عربي توجه داشته باشیم. شاید این دقتها در لغتهای دیگر هم باشد؛ چُنانكه میگویند عربی و فرانسه کاملترین زبانها هستند. اشتقاقات غوغا میکنند در زبان عربي؛ اشتقاق لغتها از یکدیگر. وَ خَليفَتي عَلَى اُمَّتِي یعنی درست مثل همانی که من برای امتام بودم امیرالمؤمنین علیه السلام هم هست. پایش را گذاشته جای پای من منتها در مرتبهی بعدی قرار دارد. اينكه مرتبهي امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از من است دو وجه دارد: يكي رتبه و مرتبهی عقلی است و دیگری مرتبهی زمانی. يعنی اولاً علی علیه السلام در رتبه بعد از من است ولی همان منام كه علي علیه السلام است و ثانياً اينكه اگرچه من و علی علیه السلام هم زمان هستيم و از هماناول او را به جانشینی خود معرفي كردهام و او حالا جانشين من است اما بروز و جلوهي حکم جانشینیاش بعد از من است. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام امام است، وصي و خلیفه است، اما بروز و كارآمديِ وصایت و خلافتاش بهلحاظ زمان بعد از من است. کاربرد اين حكم بعد از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود والّا همان لحظه که رسولاللّه صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را دركنار خودشان ایستاندهاند و صحبت میکنند هم علي علیه السلام وصی و خلیفه است. از لحاظ رتبه و شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله است و از نظر زمان یکی هستند، منتها بروزو ظهورخلافت و امامت اميرالمؤمنين علیه السلام بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله است.
مثلاً در روایت الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِمَامَانِ، قَامَا اَوْ قَعَدَا ميفرمايد اين بزرگواران هردو امام هستند ولی مادامکه امام حسن علیه السلام در حیات بودند امامتِ امام حسین علیه السلام كاركرد و بروز نداشت و بعد شهادت امام حسن علیه السلام بود كه امامت امام حسین علیه السلام بارز و كاربردي شد.
این نکتهي بسیار ظریفي است. وَ الْاِمَامُ مِنْ بَعْدِي؛ و او بعد از من رهبر است. چون رهبر همیشه فقط بايد یک نفر باشد . تشکیلات و سلسلهمراتبِ مدیریت اجتماع، جامعه و سیستم باید همیشه بهشكل هرم و مخروط باشد. اين مسأله مسلّم و فطری است که همیشه فقط یک نفر بايد در رأس امور باشد.
لذا با اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام همهی ويژگيهاي لازم را دارند و همچونين در قرآن از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که علی علیه السلام نفس ايشان است اما چون رهبر در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله ميباید فقط یک نفر میبود، يعني شخص ایشان، بروزامامت امیرالمؤمنین علیه السلام که ايضاً همان بروز و جلوهي خلافت و وصایت و رهبریشان است باید پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
برای همین است كه فرمودهاند علي علیه السلام امام بعد از من است: وَ الْاِمَامُ مِنْ بَعْدِي. يعني بعد وَصیّی و خَلیفَتی عَلی اُمَّتی چونين قيدي نياوردهاند و بعد از امام است كه فرمودهاند مِن بَعدي، چون بروز و ظهور اين معنا در امامت جلوه ميكند.
حدیث منزلت
و اما دربارهي عبارت الَّذِي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي.
اطراف مدینه یهودیان زیادی زندگی میکردند. ايشان از سالهای دیرین شنیده بودند پيامبرآخرالزمان كه موعود اناجيل (انجيلها؛ عهد جديد) و اسفار (تورات؛ عهد عتيق) است در یثرب (نام قبلی مدینه) ظهور میکند و پادشاه خواهد شد و دنیا را خواهد گرفت. پس، از آنجا كه یهودیها بهلحاظ اقتصادی زرنگ هستند، از سالها قبل اطراف مدینه زمین و باغ خریده بودند تا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور کرد آنجا ملک داشته باشند و حضور بيابند و ایمان بیاورند.
عربها بهخاطر اختلاط بازرگاني و اجتماعی با یهودیها داستان موسی و هارون را شنیده بودند. عدهای از اعراب هم دارای دین حنیف ابراهیمی بودند و حضرت موسی علیه السلام را بهعنوان پیغمبر خدا میشناختند. حتی مشرکین هم آشنا بودند با موسی و هارون علیهم السلام.
در فرهنگ قوم یهود و در بین کسانیکه با ايشان تعامل داشتند شهرت موسی و هارون خیلی زیاد بود. لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی میفرمودند که الَّذِي مَحَلُّهُ مِنِّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى مردم خوب میشناختند که هارون کیست و موسی کیست و متوجه ميشدند. آنها ميدانستند که جناب هارون علیه السلام وزیر حضرت موسی علیه السلام بوده و کارهای ايشان را انجام میداده است. ضمناً میشناختند ايشان را و ميدانستند که هردوی آنها نبوت دارند و پیغمبر هستند.
لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله بلافاصله فرمودهاند اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛ بعد از حضرت موسی علیه السلام نبوت ادامه داشت، اما بعد از من دیگر هیچ پيغمبر و نبیای نخواهد بود.
اطراف مدینه یهودیان زیادی زندگی میکردند. ايشان از سالهای دیرین شنیده بودند پيامبرآخرالزمان كه موعود اناجيل (انجيلها؛ عهد جديد) و اسفار (تورات؛ عهد عتيق) است در یثرب (نام قبلی مدینه) ظهور میکند و پادشاه خواهد شد و دنیا را خواهد گرفت. پس، از آنجا كه یهودیها بهلحاظ اقتصادی زرنگ هستند، از سالها قبل اطراف مدینه زمین و باغ خریده بودند تا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور کرد آنجا ملک داشته باشند و حضور بيابند و ایمان بیاورند.
عربها بهخاطر اختلاط بازرگاني و اجتماعی با یهودیها داستان موسی و هارون را شنیده بودند. عدهای از اعراب هم دارای دین حنیف ابراهیمی بودند و حضرت موسی علیه السلام را بهعنوان پیغمبر خدا میشناختند. حتی مشرکین هم آشنا بودند با موسی و هارون علیهم السلام.
در فرهنگ قوم یهود و در بین کسانیکه با ايشان تعامل داشتند شهرت موسی و هارون خیلی زیاد بود. لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی میفرمودند که الَّذِي مَحَلُّهُ مِنِّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى مردم خوب میشناختند که هارون کیست و موسی کیست و متوجه ميشدند. آنها ميدانستند که جناب هارون علیه السلام وزیر حضرت موسی علیه السلام بوده و کارهای ايشان را انجام میداده است. ضمناً میشناختند ايشان را و ميدانستند که هردوی آنها نبوت دارند و پیغمبر هستند.
لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله بلافاصله فرمودهاند اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛ بعد از حضرت موسی علیه السلام نبوت ادامه داشت، اما بعد از من دیگر هیچ پيغمبر و نبیای نخواهد بود.
خلاصه درس دوم:
1- در أَنَّ عَلِي بْنَ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَی اُمَّتِي وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي ؛ صفت سومي كه پيامبر براي امير مؤمنان برميشمارند همانا جانشيني و خلافت حضرت علي عليه السلام در ميان امتشان است. باتوجه به اينكه اعتبار دين نبيّ خاتم تا قيامت است، امت نيز تا قيامت ادامه دارد و اعتبار اين جانشيني نيز تا قيامت است.
2- عبارت يَأْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّي وَ هُوَ السَّلَام ؛ يادآور ميشود تعيين امام از سوي خداست و با توجه به معيارهاي انتخاب امام از سوي خداوند و عدم ورود اشتباه در افعال خداوند نتيجه ميگيريم اين امام بايد معصوم باشد.
3- با دقيق شدن در معنا و عمق واژهي «خليفه» درمييابيم اميرمؤمنان همان نسبت را با امت دارد كه پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم با امت داشتهاند منتها با اين تفاوت ظريف كه نبي مكرّمصلی الله علیه و آله و سلم تقدم رتبي دارند. درنتيجه اميرمؤمنان علیه السلام درزمان پيامبرهم امام بودهاند؛ منتها جلوه و بروز امامتشان به دورهي پس از پيامبر برميگردد. اين قاعده براي امامان پسين هم جارياست.
4- وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي ؛ اين كه هرتشكيلات «يك» رهبر ميخواهد امري فطري است. به همين جهت در دوران پيامبر، امام و رهبر تنها پيامبرند و خلافت حضرت علي عليه السلام بروز خارجي ندارد. دقت در اينكه عبارت مِنْ بَعْدِي تنها براي امامت آمده و براي خلافت ووصايت نيامده همين امر ما را متوجه به بند قبل هم ميكند.
2- عبارت يَأْمُرُنِي عَنِ السَّلَامِ رَبِّي وَ هُوَ السَّلَام ؛ يادآور ميشود تعيين امام از سوي خداست و با توجه به معيارهاي انتخاب امام از سوي خداوند و عدم ورود اشتباه در افعال خداوند نتيجه ميگيريم اين امام بايد معصوم باشد.
3- با دقيق شدن در معنا و عمق واژهي «خليفه» درمييابيم اميرمؤمنان همان نسبت را با امت دارد كه پيامبرصلی الله علیه و آله و سلم با امت داشتهاند منتها با اين تفاوت ظريف كه نبي مكرّمصلی الله علیه و آله و سلم تقدم رتبي دارند. درنتيجه اميرمؤمنان علیه السلام درزمان پيامبرهم امام بودهاند؛ منتها جلوه و بروز امامتشان به دورهي پس از پيامبر برميگردد. اين قاعده براي امامان پسين هم جارياست.
4- وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي ؛ اين كه هرتشكيلات «يك» رهبر ميخواهد امري فطري است. به همين جهت در دوران پيامبر، امام و رهبر تنها پيامبرند و خلافت حضرت علي عليه السلام بروز خارجي ندارد. دقت در اينكه عبارت مِنْ بَعْدِي تنها براي امامت آمده و براي خلافت ووصايت نيامده همين امر ما را متوجه به بند قبل هم ميكند.
Leave A Comment?