درس سوم – علي عليه‌السلام،امام به امر خداوند متعال

بنام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
 
 
 

درس سوم:علی علیه السلام، امام به امر خداوند متعال

 

نسبت پیامبر صلی الله علیه و اله وامیرالمومنین علیه السلام

 

پیغمبر اکرم، صلّي اللّه عليه و آله، نسبت امیرالمؤمنین، عليه‌السلام، را با خودشان به نسبتي كه جناب هارون با حضرت موسی داشت تشبیه کرده‌اند.
اين تشبيه به‌خاطر آن است كه عرب‌ها به‌سبب رابطه و معاشرت با یهودیان داستان‌های زیادی درباره‌ي موسی و هارون شنیده بودند.
همان‌طور که پيش از اين هم اشاره کرده‌ايم یهودی‌ها از سال‌های دیرین به‌انتظارِ حضرت محمد خاتم صلی الله علیه و آله در اطراف مدینه (يثربِ آن‌وقت) خانه و زمين و باغ خريده بودند و چشم‌به‌راه آخرين پيامبر بودند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله در تشبیه خود فرموده‌اند الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسي‏ اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِي بَعْدي.
در تشبیه همیشه باید مُشبَّهٌ‌به نسبت‌به مُشبَّه آشناتر باشد براي مخاطبين. مثلاً وقتی می‌گويیم یار من به ماه می‌ماند، يا يار من مثل ماه است، يارمان را به ماه تشبيه مي‌كنيم؛ به‌خاطر آن‌كه همه مي‌دانند ماه چي‌ست و شنونده‌ي سخن ماه را بهتر از یار ما می‌شناسد. وقتی پيامبر صلی الله علیه و آله به اميرالمؤمنين علیه السلام می‌فرمایند اَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى یعنی مردمي كه مخاطب سخن ايشان هستند موسی و هارون و نسبت‌شان را خوب می‌شناسند ، لذا چونين تشبيهي به‌كار مي‌برند.
اما درعین‌حال حضرت صلی الله علیه و آله فرموده‌اند اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. یعنی این شباهت در یک وجه و جهت است و آن‌هم وزارت و خلافت است و نه نبوت.
معمولاً وقتی كسي چیزی را به چیز ديگر تشبیه می‌کند اين مشابهه یا به‌عبارتی وجه شَبَه در یک یا چند ویژگی مشخص است و نه در همه‌ی وجوه.
وقتی می‌گویند که فلاني به شیر می‌ماند منظور این نیست که آن شخص از همه‌ي جهات مثل شیر است. يعني اين‌كه مثلاً دونده است، در بيشه زندگي مي‌كند و شبها در خیابان می‌خوابد. مشابهت در اینها نیست، بل‌که تشبیه فقط در شجاعت است. یا اگر گفته بشود یار من مثل ماه است معناش آن نیست که يار من شب‌ها در آسمان است و چونين‌و‌چُنان، بل‌که مراد اين مي‌شود كه او در زیبایی و روشنایی هم‌چون ماه است.
 

حدیث ولایت

بعد حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌فرمایند وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللّهِ وَ رَسُولِه . بعد از خدا و رسول‌اش علی علیه السلام ولی شما است.
یکی از قرائنی که در آن واژه‌ي ولی به‌معنای سرپرست و جانشین در همه‌ي ابعاد آمده است همین عبارت است. اگر معنای ولايت فقط دوستی باشد و معناي ولي تنها دوست آن‌وقت دوستي يك‌سره بي‌معني مي‌شود در قيد بَعْدَ اللّهِ وَ رَسُولِه كه در اين عبارت آمده است. مثلاً نگاه بكنيد به اين آيه كه وَ المُؤْمِنُونَ وَ المُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِياءُ بَعْض . اين‌جا مي‌شود معني كرد كه مؤمنين و مؤمنات دوستان يك‌دیگر هستند. اما در اين عبارت كه در خطابه‌ي غدير آمده است و خاصّه با توجه به قيد بَعْدَ اللّهِ وَ رَسُولِه مشخص مي‌شود كه معناي ولي دوست و داماد و اين‌چيزها كه بعضاً گفته مي‌شود نيست، بل‌كه مراد از ولي سرپرست و اَوْلي‌بِتَصَرُّف است؛ آن مقام ويژه و استثنايي كه خداوند متعال به رسولش داده و به‌وسیله‌ي حضرت رسول صلی الله علیه و آله سرايت داده است به ائمه‌ي طاهرین، علیهم‌السلام.
اگر لغت ولی كه اين‌جا آمده به‌معنای دوست باشد لاجرم مصداق‌هايي كه در عبارت برشمرده شده با هم جمع می‌شوند. یعنی همین‌ حالا خداوند دوست ما است و پیامبر صلی الله علیه و آله هم دوست ما هستند و امیرالمؤمنین علیه السلام هم دوست ما هستند و ايضاً مؤمنین دوست‌مان هستند و الي‌آخر.
اما همين عبارت وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللّهِ وَ رَسُولِه گواه بر اين مُدّعا است كه اين‌جا ولايت صرفاً به‌معنيِ دوستي نيست، بل‌كه سرپرستي معنا مي‌دهد.
سپس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله استدلال می‌کنند و دليل مي‌آورند از آیه‌ي 55 سوره‌ي مائده و می‌فرمایند وَ قَدْ اَنْزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالي عَلَي بِذالِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ (خداوند آیه‌ای از کتاب‌اش نازل کرد که:) اِنَّما وَلِيُّكُمُ ‏اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ و يُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ.
این آیه‌ي شريفه که در ميان شيعيان و عامه‌ي مسلمانان به «آیه‌ی ولایت» معروف شده است از مهم‌ترین و اصلي‌ترين آیاتی است که استفاده مي‌شود برای استدلال به‌خاطر اثبات خلافت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و اَولی‌بتصرّف بودن ایشان. نتيجتاً اين‌كه ولي، چنانكه در اين عبارت از خطابه‌ي غدير آمده، به‌معناي اَولي‌بتصرّف است. یک دلیل همین است که اين‌جا بیان شد و دلیل دیگری را هم در ادامه‌ي مباحث،مولا به معنی سرپرست در بخش چهارم، مطرح خواهیم کرد؛ آن‌جا كه چونين آمده است:
ثُمَّ قال: ايّها النَّاسُ، مَنْ اَوْلى‏ بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ قالوا: اَللّهُ و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ و اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابتدا سؤال می‌کنند: اَيّها النَّاسُ، مَنْ اَوْلي‏ بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ؟ و مخاطب‌ها پاسخ مي‌دهند كه اَللّهُ و رَسُولُهُ.
يا چُنان‌كه در بعضي نسخه‌ها آمده است  حضرت رسول صلی الله علیه و آله حاضرين را گواه مي‌گيرند و از ايشان مي‌پرسند: اَ لَسْتُ اَوْلَى بِكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُم؟ این‌جا واژه‌ي اَوْلی آمده است. اَوْلی یعنی قريب‌تر، نزدیک‌تر. مراد اَوْلي‌بتصرّف است؛ یعنی اَوْلی در تصرف، اَوْلی در محبت و اَوْلی در اختیارات، و نه به‌معنای دوست.
و بعد وقتی پيامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند مَنْ كُنْتُ مَوْلَاه معلوم می‌شود این مولا مشتق از همان ولي است و اين‌دو يك معنا دارند؛ مولا يعني همان اَولي‌بتصرّف.
البته بحث آیه‌ی ولایت در تفاسیر شیعي بسیار مفصل و گسترده است. سُنّي‌ها و مخالفين دراین‌باره دغدغه‌هایی ساخته‌اند و اشکالاتی کرده‌اند که علمای شیعه، به تعلیمِ ائمه‌ي معصومین، علیهم‌السلام، به آنها جواب داده‌اند و ردّشان كرده‌اند. در این آیه‌ي شريفه معرکه‌ای است از مباحث و آرا و با اين‌همه از روشن‌ترین آیاتی است که ائمه، صلوات‌اللّه علیهم اجمعین، به آن استدلال کرده‌اند. كما اين‌كه پيامبر صلی الله علیه و آله هم این‌جا همين آيه را تلاوت كرده‌اند.
مهم‌ترین نکته‌ي این آيه كه در اين بحث به‌كارِ ما بيايد استفاده از واژه‌ي اِنَّما است که حصر را می‌رساند؛ یعنی ولی شما منحصراً همين‌ها هستند.
درحالی‌که اگر ولی به‌معنای دوست مي‌بود آن‌وقت دوستان ما که تنها اینها نبودند. كسانِ بي‌شمارِ ديگري هم هستند كه اوليا و دوست‌هاي ما هستند و البته كه شارع ما را از دوستي با ايشان منع نمي‌كند. نکته‌ی مهم دیگر آن است که برای اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فقط یک بار لغت ولی آمده است.
اين نكته معلوم مي‌كند كه كيفيت ولایت، به‌معنای اَوْلی‌بتصرّفي، درباره‌ي همه‌ي مصاديقي كه در آيه آمده‌اند يک‌شكل است. با این‌که خداوند با آفريدگان و بندگان‌اش هم‌سنخ نیست اما سرپرستی خدا و ولايتي که به‌وسیله‌ي پیغمبر صلی الله علیه و آله و امامان، عليهم‌السلام، اجرا می‌شود از یک سنخ است و آن در اَوْلی‌بتصرّف بودنِ ايشان جلوه مي‌كند. به‌خاطر همين است كه براي هرسه مصداقي كه در آيه برشمرده شده تنها یک واژه‌ي ولی آمده است؛ اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا.
 

آیه ولایت

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در ادامه می‌فرمایند: وَ عَلِي ابْنُ اَبي‌طالِبٍ الَّذي اَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي ‏الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِع، يُريدُ اللَّهَ، عَزَّ وَ جَلَّ، في كُلِّ حالٍ.
نكته‌اي كه هست آن‌كه وَ الَّذينَ آمَنُوا جمع آمده اما مصداق آن یک نفر است و همانا تنها حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را مراد مي‌كند.
اصطلاحاً گفته مي‌شود که قسمت اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا وصف مُقَوِّم نیست، بل‌که وصف مشیر است؛ یعنی چونين توصيفي اشاره می‌کند به كسي در عالم خارج که شأن‌النزول آیه است و ايشان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند. يعني آيه مي‌گويد ايشان بوده كه چونين كاري كرده است.
مثل آن است كه زماني گفته بشود هرکس پیراهن سفید بپوشد حقوق می‌گیرد و بار ديگر بگوييم آن‌كه حقوق مي‌گيرد هم‌اوست كه پیراهن سفید بر تن دارد.
پیراهن سفید در جمله‌ي دوم وصف مشیر است، یعنی اشاره می‌کند به شخصي كه اين‌چونين وجود خارجي دارد. توصيفي كه در اين آيه‌ي شريفه داريم هم از مصاديق وصف مشیر است. پیامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند که این الَّذي أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي‏الزَّكاةَ و هُوَ راكِع يك نفر است و آن يك‌نفر حضرت علی ابن ابی‌طالب علیه السلام است که اَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِع، يُريدُ اللَّهَ، عَزَّ وَ جَلَّ، في كُلِّ حال. از آن‌ها كه اشكال كرده‌اند در تفسير اين آيه برخی گفته‌اند كه مُراد اگر يك نفر است پس چرا الذّين آمده و جمع بيان شده است. مرحوم علامه‌ي امینی در کتاب الغدیر این تشكيك‌ها را جواب می‌دهند. ايشان در جلد اول الغدير 18 آیه از قرآن کریم جمع‌آوری کرده‌اند که افعال در اين آيات جمع آمده اما منظور تنها یک فرد بوده است  و بعد این مسأله را به‌شكل مفصل توضیح داده‌اند. مجموعاً این آیه‌ي شريفه از جمله‌ي آیاتی است که بسيار درباره‌ي آن بحث شده است و درنهايت آن‌چه از آن اثبات می‌شود این‌كه به‌خاطر حصر اِنّما كه آمده و نكته‌هاي ديگري كه هست ولايت معناي دوستی نمي‌دهد.
وَ سَاَلْتُ جَبْرَئيلَ اَنْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ (السَّلامَ) عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ اِليْكُمْ، اَيُّهَاالنّاسُ، لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ اِدغالِ اللّائمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالْاِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ ‏اللَّهُ فى كِتابِهِ بِاَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ.
(اي مردم، از جبرئیل خواستم که از خداوند متعال معافیّت مرا از تبلیغ این مأموریت تقاضا بکند. چون می‌دانستم که در میان مردم پرهیزگاران اندک و منافقان بسیارند و از مفسده‌جویی گنه‌آلودگان و نیرنگ‌بازی آنها که دین اسلام را به تمسخر و استهزا گرفته‌اند آگاهی داشتم؛ همان‌ها که خداوند در قرآن کریم چونين وصف‌شان کرده است: يَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيم.)
 

نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله از کثرت منافقان

بعد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرمایند که از جبرئیل خواسته‌اند که خداوند ايشان را از این کار معاف بکند. لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ.
یعنی پيامبر صلی الله علیه و آله به جبرئیل گفته‌اند تا از خدا بخواهد که انجام این امر را از گردن ايشان بردارد. باز برخی این‌جا اشکال وارد می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه و آله چطور از امر خداوند استعفا کرد. باید دقت کرد که اين استعفا یعنی آن‌که خدایا، امرت را از من بردار؛ نه این‌که من دستورت را انجام نمی‌دهم.
و بعد علت استعفاشان را فرموده‌اند كه به‌خاطر آن است كه متقین کم‌اند و منافقین و مستهزئين و دغل‌کاران زیادند و يَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ في قُلوبِهِم. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نفرموده‌اند به جبرئیل كه بگو من امر خدا را اطاعت نمی‌کنم تا دلیل بر سرپیچیِ ايشان باشد، بل‌که خواسته‌اند خداوند امرش را بردارد چون کار نمی‌شود و به فرجام نمي‌رسد . ايراد دیگري که وارد می‌کنند این است که می‌گویند پیغمبر صلی الله علیه و آله ترسیده بودند. ما مي‌گوييم از چه بايد ترسيده باشند. آيا از مُردن هراسيده‌اند؟ خودشان که اعلام کرده‌اند این آخرین‌بار است که با مردم صحبت مي‌كنند و آن آخرين حج‌شان بوده كه به‌جا آورده‌اند.
ايشان كه خود فرموده‌اند چندوقتِ کوتاه بیش‌تر زنده نیستند. پس از مرگ نمی‌ترسیده‌اند. در طول بیست‌وسه سال گذشته هم که همه‌ی اذیت‌ها را دیده بودند.
پس ترس‌شان از چه بوده است؟ از اینکه کار محقَّق نشود! بگذاريد مثال بزنيم. اگر نبود كه خداوند تضمین کرده باشد وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ چه‌بسا اتفاق‌هاي ناگواري كه مي‌شد حين ابلاغ رسالت ايشان پيش‌آمد بكند. مثلاً ايده‌هاي شيطاني به ذهن منافقین بزند تا مراسم را مختل بکنند؛ بروند از بیابان ده مار افعی پيدا بكنند و بیاورند و تا پیامبر صلی الله علیه و آله شروع بهخطابه كردند مارها را بین جمعیت رها کنند تا سخن‌رانیِ ايشان ناتمام بماند و مردم همه متفرق بشوند.
مثل حالا كه وقتي مي‌خواهند كسي را خراب بكنند بالاي منبر صلوات مي‌فرستند. یا اين‌كه مي‌توانستند جاهاي مختلف در ميان جماعت خودشان را به مردن بزنند و اين‌چونين جمعيت را پراكننده بكنند. اما با عنایت‌هاي خداوند و با وجود این‌که منافقین دل‌شان نمی‌خواست پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله صحبت بکنند این نقشه‌ها به ذهن‌شان نرسید و جلسه با حضور صد‌و‌بيست‌هزار مستمع و مخاطب تحقق پیدا کرد.
پيامبر صلی الله علیه و آله سخنان‌شان را مطرح کردند و با توجه به تکرارها برای مستمعین در جاهای مختلف كه دورتر بودند سخن‌راني‌شان سه چهار ساعت به‌درازا كشيد و امر خداوند محقَّق شد. نهايتاً پيامبر گفتند اَللَّهُمَّ اِنِّي اُشْهِدُكَ اَنِّي قَدْبَلَّغْتُ و هرآن‌چه را مي‌بايست فرمودند و كار به انجام رسيد.
اینها پاسخ است به اشکالاتي كه طرح مي‌شود. جالب آن‌كه حتا بعد از اين فراز از خطابه رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرمایند که اگر می‌خواستند به منافقین اشاره بكنند مي‌توانستند؛ وَلكِنِّي وَاللَّهِ في اُمورِهمْ قَدْتَكَرَّمْتُ. يعني در كارهاي آنها از خود بزرگواری نشان داده‌اند.
وَ كُلُّ ذلِكَ لايَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ، فى حَقِّ عَلِىٍّ، ثُمَّ تلا: (يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (فى حَقِّ عَلِىٍّ) وَ اِنْ لَمْ‌تَفْعَلْ فَمابَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ.) خطابه‌ي حضرت رسول صلی الله علیه و آله ادامه دارد تا آن‌جا كه مي‌رسند به آیه‌ی تبلیغ . درباره‌ی آیه‌ي تبليغ مفصلاً در تفسير المیزان بحث شده است .
خداوند آن‌گاه درباره‌ي دین اسلام راضی شد که این آیه را نازل فرمود و پيامبر صلی الله علیه و آله تلاوت‌اش كردند و ولایت به مردم عرضه گشت.
همان‌طور که ملاحظه می‌كنيد عبارت فی حَقِّ عَلی بين‌الهلالين آمده است. یعنی این بخش در آیه نیست و توضیحي است كه پیامبر صلی الله علیه و آله آورده‌اند.
ايشان آيه را تفسير كرده‌اند. از مهم‌ترين نكته‌ها و مراجع در مسأله‌ي امامت همین است که در خطابه‌ي غدیر جابه‌جا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اين‌گونه توضیح داده‌اند که مثلاً این آیه درباره‌ی حضرت علی علیه السلام است، يا درباره‌ی دوستان اميرالمؤمنين علیه السلام است، يا این آیات و اين کلمات درباره‌ی دشمنان علی علیه السلام است، يا درباره‌ی منافقین است. يعني شخص پيامبر صلی الله علیه و آله اين آیه‌ها را به امیرالمؤمنین علیه السلام، دوستان ايشان و دشمنان‌ شان تفسیر و تأویل کرده‌اند.
نکته‌ي بعد آن است كه پيامبر صلی الله علیه و آله در خطابه‌ي غدیر هم‌زمان دو کار مهم انجام داده‌اند: اولاً به‌شكل نظري اعلام کرده‌اند که حق تفسیر و تأویل آيات منحصراً براي ايشان و ائمه‌ي معصومين، عليهم‌السلام، است و علم تفسیر نزد ايشان است و نزد امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه‌ي اطهار، علیهم‌السلام، تا امام زمان، صلوات‌اللّه علیه. اين مسأله را چندجا فرموده‌اند. و دوم آن‌كه عملاً هم آیات را تفسير كرده‌اند و ارتباط آنها را با ولایت فرموده‌اند. از آن موارد يكي هم اين‌جا است؛ در عبارت في حَقِّ عَلي كه ميانه‌ي آيه آورده‌اند. یعنی هم نظراً فرموده‌اند که حق تفسیر و تأویل قرآن از آنِ ما است و هم درعمل تقریباً صد آیه را در خطابه‌ شان تأویل و تفسير کرده‌اند و توضیح داده‌اند که کدام آنها درباره‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام و دوستان ايشان است و كدام درباره‌ي دشمنان‌شان و كدام درباره‌ي امامت.
داشتن خداوند متعال پیامبر صلی الله علیه واله را از مردم ایمن نگه می دارد بعد، آيه‌ي تبليغ را كه تلاوت كرده‌اند، تا آن‌جا كه مي‌رسد به وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ.
یعنی خداوند خود فرموده است كه پيامبر صلی الله علیه و آله را از خطراتي كه در اين كار متوجه‌شان بوده است ايمن نگاه مي‌دارد. كما اين‌كه ايشان در امان بودند و آن‌چه را كه بايد ابلاغ كردند و امر خدا را به انجام رساندند. مرحوم علامه‌ي عسكري نكته‌ي جالبي بيان مي‌كردند. از ايشان پرسيده بودند چرا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله علی‌رغم این‌که آن ملعون گفته بود اِنَّ الرَّجُلَ لَيَهْجُر وصیت و مطالب خود را ننوشتند. ایشان پاسخ داده بودند اگر پيامبر صلی الله علیه و آله وصيت‌ شان را می‌نوشتند لامحاله بعضي از مردم بقیه‌ي حرف‌ها را هم که ايشان درباره‌ي امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده بودند حمل به هذیان می‌کردند و می‌گفتند اینها را هم جعل کرده‌اند تا مؤيِّد آن هذیان باشد. پیغمبر صلی الله علیه و آله چيزي ننوشتند تا، به خیالِ باطلِ آنها، در حال هذیان چیزی نوشته نشده باشد؛ تا آن‌چیزها که در طول 23 سال پيامبري‌شان درباره‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام و امامت گفته بودند بی‌اثر نشود. و نكته‌ي دوم آن‌كه پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند قلم و دوات بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم مبادا گُم‌راه بشويد، اما نياوردند و نگذاشتند كه ايشان وصيت‌شان را بنويسند. اين‌جا خداوند ضمانت نکرده بود که تو این‌را هم بنویس و من حفظ‌ اش می‌کنم.
ولی زمان ایراد خطابه‌ی غدیر خدا ضمانت کرده بود که وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاس. یعنی خداوند ضامن شده است که وقتي این‌کار را انجام مي‌دهي هیچ آفت و آسيبي به تو نمی‌رسد و تو مأموريت‌ات را به انجام مي‌رساني. همين‌طور هم شد و چون ضمانت و حفظ و نگاه‌داري خداوند بود پيامبر صلی الله علیه و آله برای صدوبيست‌هزار نفر سخنرانی کردند و تا آخر هم اتفاقی نیفتاد و دسيسه و مزاحمتي واقع نشد. سخنراني پيامبر صلی الله علیه و آله هم كه تمام شد آمدند و گفتند بَخٍ‌بَخٍ لَکَ یا علی.
اما در داستان قلم و دوات  و به انجام رسيدنِ آن ضمانتي نبود از طرف خداوند. كما اين‌كه پیامبر صلی الله علیه و آله هم ننوشتند؛ ‌في‌الواقع نگذاشتند که بنویسند. اینها نکته‌های ظريفي است كه لازم است به‌شان اشاره بشود.
 

انتخاب امیر المومنین علیه السلام از طرف خداوند متعال

بعد تلاوت آیه‌ي تبلیغ پيامبر صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: مَعاشِر النّاس، ذلک فیه! يعني این آیه درباره‌ی علی علیه السلام است.
معمولاً همه‌جا مي‌گويند كه فلان رييس‌جمهور شخصِ بهمان را براي سمت معاوني‌اش انتخاب كرد. اين‌جا توفير مي‌كند؛ ما می‌گوییم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام را از طرف خدا به‌عنوانِ معاون خويش معرفي كردند. این نکته‌ی مهمی است.
جابه‌جای خطبه‌ي غدیر و البته در جاهای دیگر حضرت صلی الله علیه و آله می‌فرمایند: بِاَمْرِ اللّه رَبّكم. يعني آن‌چه مي‌گويم به فرمان خداوندی است که پروردگار شما است. این نکته‌ی ظريفي است در فعاليت‌هاي رسانه‌اي، تبليغاتي و حتا بازاريابي.
مثلاً فرض بگيريد نماینده‌اي از یک شرکت الكترونيكي پيش شما مي‌آيد تا كالايي را به‌ شما معرفي بكند و شما را تشويق بكند تا آن را بخريد.
آيا اگر آن‌شخص به شما بگويد ما گروهي از فارغ‌التحصيل‌هاي دانش‌گاه هستيم كه با هم شراكت كرده‌ايم و هركدام‌مان قطعه‌اي از اين محصول را ساخته‌ايم بیش‌تر روي شما تأثير مي‌گذارد يا اين‌كه بگويد ما نماینده‌ی بزرگ‌ترین، قدیمی‌ترین و شناخته‌شده‌ترين تولیدکننده‌ی لوازم الکترونیکي در ژاپن هستيم؟ مشخص است كه دومي تأثيرگذارتر از كار درمي‌آيد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که امیرالمؤمنین علیه السلام را به جانشیني خود معرفی می‌کنند في‌الواقع به‌نمایندگی از خداوند متعال چونين مي‌كنند که خالق هستی و فعّال مايشاء و ذو‌الجلال و الاكرام است. پس ما باید متوجه باشیم که این امر از جانب خداوند قادر متعال است.
رسول خدا می‌فرمایند: هُوَ اِمامُکُم وَ وَلیّکُم بِاَمْر اللّه. به فرمان خدا است كه علي علیه السلام ولي شما مي‌شود؛ همان خدا كه پروردگار شما هم هست، با شما هم در ارتباط است و شما را هم اداره می‌کند. در آيات 49 و 50 سوره‌ي طه، ضمن داستان حضرت موسي آمده است: قالَ فَمَنْ رَبُّکُما يا موسي، قالَ رَبُّنا الّذی اَعطي کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلقَه ثُمَّ هَدی. پروردگار ما همان است که هرکس و هرچیز را خلق کرده و سپس هدایت کرده است. يعني در خطابه‌ي غدير پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردم فرمودند که من از طرف چُونین پروردگاری این پیغام را به شما می‌رسانم؛ کسی‌که انکارشُدني نیست، بی‌نهایت است و شما او را می‌شناسید، پروردگار شما هم هست.
مثل اين مي‌شود كه در مثالی که آورده‌ايم بگویيم مدير شركت‌مان هم آقاي الف است كه از دوستان و اقوام نزدیک شما هستند.
به‌يقين دانستن اين واقعيت براي شما علقه‌اي ايجاد مي‌كند به آن شركت و اعتبار بیش‌تری برایش قائل می‌شوید. از ترفندهاي تبلیغات يكي همين است که ما کالا يا شرکت خودمان را به یک شرکت بزرگ و بی‌نهایت نسبت بدهیم.
 
و السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته.
 

خلاصه درس سوم:

1- الَّذِي مَحَلُّهُ مِنِّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِي بَعْدي ؛  با توجه به سكونت يهوديان در يثرب، اعراب با حضرت موسی و حضرت هارون آشنا بودند. اي تشبيه بيان‌گر وزارت امير مؤمنان بر پيامبر است.
2- وَهُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ؛ يكي از قرائني كه نشان‌ مي‌دهد منطور از «ولي» ، سرپرست و اولي‌ به تصرف است نه دوست؛ همين عبارت است. عبارت بَعْدَاللَّهِ وَ رَسُولِهِ به‌وضوح بيان‌گر اين مقصود است. زيرا در قرآن داريم {وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْض  – مؤمنون و مؤمنات دوستان همدیگر هستند} و معني ندارد دوستي با اميرمؤمنان به دوران پس از پيامبر محدود شود.
3- إِنَّما وَلِيُّكُمُ ‏اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ و وَيُؤْتونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ؛ اين آيه داراي چند نكته است. اول اين‌كه آيه با إِنَّما آغاز شده كه حصر را مي‌رساند؛ اگر ولي را به معناي دوست بگيريم بديهي است كه دوستان ما منحصر در افراد توصيف شده در آيه‌ي بالا نيستند. دوم اين‌كه تنها يك بار از واژه «ولي» استفاده شده كه هم سنخ بودن ولايت را در اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا … مي‌رساند؛ واضح است كه نسبت ولايت ما با خداوند منحصر در اولي به تصرف بودن پروردگار عالميان است. سومين نكته به انواع وصف برمي‌گردد (مشير و مقوّم)؛ واضح است كه چرايي ولي شدن گروه موصوف آيه‌ي بالا به اقامه‌ي نماز  و پرداخت زكات در حين ركوع برنمي‌گردد، بلكه خداوند با اين توصيفات (اشارات) در واقع ولي را به ما نشان مي‌دهد. برخي اشكال كرده اند كه چرا براي يك نفر (امير مؤمنان) صيغه‌ي جمع آمده است؟ مرحوم علامه اميني در جلد اول كتاب الغدير 18 آيه از قرآن را گرد آورده كه در ظاهر صيغه‌ي جمع به‌كار رفته است، اما در واقع مراد آيه يك نفر بوده‌است.
4- وَ سَأَلْتُ جَبْرَئِيلَ اَنْ يَسْتَعْفِيَ لِيَ السَّلامَ عَنْ تَبلِيغ ذلِكَ إِلَيـْكُمْ – أَيُّهَا النَّاسِ – لِعِلْمي بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَكَثْرَةِ الْمُنافِقينَ ؛ استعفا در اين‌جا يعني درخواست از خداي كه مرا از اين كار معاف فرما؛ نه اين كه – نعوذ بالله – من از انجام اين كار استنكاف مي‌كنم. ضمن اين‌كه پيامبر اين‌جا از جان خويش نترسيده‌اند؛ زيرا خودشان در همين خطبه تصريح فرموده‌اند اين آخرين حج من است و بهاين ‌زودي از ميان‌تان مي‌روم. پيامبر اين‌جا نگران توطئه‌ها و حيله‌هاي منافقين بوده‌اند كه مانع ابلاغ اين پيام شوند.
5- يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ – في حَقِّ عَلِي – وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ  ؛ پيامبر به صراحت در حين قرائت اين آيه (عبارت في حَقِّ عَلِي جزء آيه نيست) مصداق و غرض آيه را روشن فرموده‌اند. پيامبر در چند فراز خطابه فرموده‌اند حق و علم تفسير و تأويل آيات قرآن نزد خودشان و جانشينان‌شان است؛ در چندين فراز هم به صراحت آيه را تفسير فرموده‌اند كه يك مورد آن همين آيه است. قسمت آخر اين آيه كه به ضمانت خداوند برمي‌گردد. بد نيست اين خطبه را با حديث دوات و قلم مقايسه كنيم؛ در آنجا خداوند ضمانت نداده‌بود و منافقين اجازه ندادند پيامبر فرمايششان را ابلاغ كنند؛ اما در اين‌جا خداوند ضمانت دادند و به‌ رغم جمعيت 120000 نفري، پيام ابلاغ شد و مردم در انتها به امير مؤمنان تبريك گفتند.
6- هُوَ اِمامُکُم وَ وَلِیُّکُمْ بِأَمْرِ اللّه ؛ يادآوري اين نكته است كه من اين ابلاغ را به امر خداوند انجام مي‌دهم و تعيين جانشينم از سوي خدا بوده‌است.
 

این مقاله برای شما مفید بود؟

Related Articles

Leave A Comment?

2 × 3 =