به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
اتمام حجت برخی از اصحاب اهلبیت علیهمالسلام با غدير- قسمت دوم
اتمام حجت ابن عباس با غدير
1. در همان مجلس معاويه در مدينه، ابن عباس در احتجاج بر معاويه گفت: پيامبرما صلىاللَّهعليهوآله در غدير خم، افضل مردم و سزاوارترين آنها و بهترينشان را براى امت منصوب فرمود و با على عليهالسلام بر امت اتمام حجت كرد و به آنان دستور اطاعت از او را داد… و به آنان خبر داد كه هر كس صاحب اختيارش پيامبر صلىاللَّهعليهوآله است على هم نسبت به او صاحب اختيار است. “و در روايتى:” ای معاويه، آيا تعجب مىكنى كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در غدير خم و در موارد زيادى نام امامان را برد و حجت را بر آنان تمام كرد و دستور به اطاعت آنان داد. [ كتاب سليم: حديث 42. ]
2. ابن عباس در موردى داستان غدير را چنين نقل كرده است: خداوند به پيامبر صلىاللَّهعليهوآله دستور داد على عليهالسلام را براى مردم منصوب كند و آنان را به ولايت او خبر دهد. اين بود كه در روز غدير خم به ولايت او قيام نمود. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 120 حدیث 498. ]
3. در مورد ديگرى ابن عباس داستان غدير را چنين نقل كرده است: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در حضور مردم بازوى على عليهالسلام را گرفت و فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. بعد ابن عباس گفت: به خدا قسم با اين اقدام بيعت على عليهالسلام برگردن مردم واجب شد. [ عوالم: جلد 3:15 صفحهی 63. ]
اتمام حجت اسامة بن زيد با غدير
اسامه در روزهاى آخر عمر پيامبر صلىاللَّهعليهوآله به عنوان سرلشكر آن حضرت، سپاهى تشكيل داد و براى جنگ با روميان حركت كرد. در همين ايام ابوبكر خلافت را غصب كرد و طى نامهاى اسامه را بهبيعت خويش و پذيرفتن خلافتش فرا خواند. اسامه در پاسخ نامه چنين نوشت:… فكر كن در اينكه حق را به اهلش بازگردانى و آن را به ايشان واگذار كنى، كه از تو به آن سزاوارترند. خوب مىدانى كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در روز غدير خم دربارهى على عليهالسلام چه فرمود. فاصلهى زيادى هم نشده كه فراموش شده باشد! [ بحارالانوار: جلد 29 صفحهی 92. ]
اتمام حجت محمد بن عبداللَّه حِميَرى با غدير
روزى سه نفر از شعرا نزد معاويه بودند كه يكى از آنان محمد حميرى بود. معاويه كيسهى زرى بيرون آورد و گفت: اين را به كسى از شما مىدهم كه دربارهى على جز حق نگويد. دو شاعر برخاستند و براى خوشامد معاويه اشعارى در ناسزا به اميرالمؤمنين عليهالسلام گفتند.
سپس محمد بن عبداللَّه حميرى برخاست و اشعار بلندى در مدح اميرالمؤمنين عليهالسلام سرود كه يك بيت آن دربارهى غدير بود:
• تَناسَوا نَصْبَهُ في يَوْمِ خُمّ
• مِنَ الْباري وَ مِنْ خَيْرِ الْأَنامِ
يعنى: نصب على بن ابى طالب عليهالسلام در روز غدير خم را فراموش كردند كه از سوى خدا و به دست بهترين مردم بود!
معاويه گفت: تو از همه راست تر گفتى!! كيسهى زر را تو بردار! [ بحارالانوار: جلد 33 صفحهی 259. ]
سپس محمد بن عبداللَّه حميرى برخاست و اشعار بلندى در مدح اميرالمؤمنين عليهالسلام سرود كه يك بيت آن دربارهى غدير بود:
• تَناسَوا نَصْبَهُ في يَوْمِ خُمّ
• مِنَ الْباري وَ مِنْ خَيْرِ الْأَنامِ
يعنى: نصب على بن ابى طالب عليهالسلام در روز غدير خم را فراموش كردند كه از سوى خدا و به دست بهترين مردم بود!
معاويه گفت: تو از همه راست تر گفتى!! كيسهى زر را تو بردار! [ بحارالانوار: جلد 33 صفحهی 259. ]
اتمام حجت عمرو بن ميمون اودى با غدير
عمرو بن ميمون اودى مىگفت: عدهاى از مردم كه نسبت به على بن ابى طالب عليهالسلام بدگويى مىكنند هيزم آتش اند. من از عدهاى از اصحاب پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيدم كه مىگفتند: به على بن ابى طالب عليهالسلام خصايصى داده شده كه به احدى داده نشده است.
از جمله اينكه او صاحب روز غدير خم است كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله نام او را به صراحت برد و ولايت او را بر امتش لازم كرد و مقام والاى او را به آنان شناسانيد و منزلت او را روشن ساخت… و فرمود:‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. [ بحارالانوار: جلد 40 صفحهی 68 حدیث 104. ]
از جمله اينكه او صاحب روز غدير خم است كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله نام او را به صراحت برد و ولايت او را بر امتش لازم كرد و مقام والاى او را به آنان شناسانيد و منزلت او را روشن ساخت… و فرمود:‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. [ بحارالانوار: جلد 40 صفحهی 68 حدیث 104. ]
اتمام حجت بَرْد همدانى با غدير
مردى از قبيلهى همدان بنام ‘بَرد’ نزد معاويه آمد. عمروعاص در آنجا مشغول بدگويى نسبت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين عليهالسلام بود. برد گفت:اى عمروعاص،
بزرگان ما از پيامبر عليهالسلام شنيدند كه فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’، آيا اين حق است يا باطل؟ عمروعاص گفت: حق است، و من اضافه مىكنم كه هيچيك از اصحاب پيامبر مثل مناقب على را ندارند!! آن مرد نزد قبيلهى خود بازگشت و به آنان گفت: ما نزد قومى آمديم كه از زبان آنان عليه خودشان اقرار گرفتيم! بدانيد كه على بر حق است و تابع او باشيد! [ الغدير: جلد 1 صفحهی 201. ]
بزرگان ما از پيامبر عليهالسلام شنيدند كه فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’، آيا اين حق است يا باطل؟ عمروعاص گفت: حق است، و من اضافه مىكنم كه هيچيك از اصحاب پيامبر مثل مناقب على را ندارند!! آن مرد نزد قبيلهى خود بازگشت و به آنان گفت: ما نزد قومى آمديم كه از زبان آنان عليه خودشان اقرار گرفتيم! بدانيد كه على بر حق است و تابع او باشيد! [ الغدير: جلد 1 صفحهی 201. ]
اتمام حجت زيد بن على بن الحسين با غدير
نزد زيد بن على كلام پيامبر صلىاللَّهعليهوآله ذكر شد كه فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. زيد گفت: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله او را به عنوان علامتى منصوب فرمود كه حزب خداوند هنگام اختلاف شناخته شود. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 34. ]
اتمام حجت چهل نفر از اصحاب پيامبر صلىاللَّهعليهوآله با غدير
پس از ماجراى سقيفه، چهل نفر از اصحاب خدمت اميرالمؤمنين عليهالسلام رسيدند و عرض كردند: به خدا قسم، هرگز بجز تو از كسى اطاعت نمى كنيم. حضرت فرمود: چطور؟ عرض كردند: از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيديم كه دربارهى تو در روز غدير آن مطالب را مىفرمود. حضرت فرمود: بر سر پيمانتان هستيد؟ گفتند: آرى. فرمود: فردا با سرهاى تراشيده نزد من آييد “تا به جنگ اينان رويم”. [ بحارالانوار: جلد 28 صفحهی 259 حدیث 42. ]
اتمام حجت عدهاى از انصار با غدير
عدهاى از انصار وارد كوفه شده خدمت اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و عرض كردند: سلام بر تواى مولاى ما!… حضرت فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حالى كه شما قومى تازه وارد هستيد؟ عرض كردند: از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيديم كه در روز غدير خم در حالى كه بازوان تو را گرفته بود مىفرمود: ‘خدا صاحب اختيار من است و من مولاى مؤمنانم، و هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست’. [ الغدير: جلد 1 صفحهی 187 تا 191. ]
اتمام حجت چهار نفر از اصحاب پيامبر صلىاللَّهعليهوآله با غدير
چهار نفر وارد كوفه شدند و خدمت اميرالمؤمنين عليهالسلام رسيدند و عرض كردند: السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة اللَّه و بركاته. حضرت فرمود: عليكم السلام، از كجا آمده ايد؟ عرض كردند: موالى شما از فلان سرزمين هستيم. حضرت فرمود: از كجا شما موالى من هستيد؟ عرض كردند: از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شنيديم كه در روز غدير خم مىفرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ عوالم: جلد 3:15 صفحهی 257 حدیث 364. ]
اتمام حجت عبدالرحمن بن ابى ليلى با غدير
1. عبدالرحمن بن ابى ليلى حديث غدير را چنين نقل كرده است: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در روز غدير خم على عليهالسلام را مقابل مردم آورد و به آنان معرفى كرد كه او صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى است. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 104 حدیث 428. ]
2. روزى عبدالرحمن در حضور اميرالمؤمنين عليهالسلام بپا خاست و عرض كرد: چگونه ما مىتوانيم بگوييم آنان كه قبل از شما خلافت را به دست گرفتند از شما نسبت به آن سزاوارتر بودند؟ اگر چنين چيزى بگوييم پس چرا پيامبر صلىاللَّهعليهوآله بعد از حجة الوداع تو را منصوب كرد و فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ بحارالانوار: جلد 29 صفحهی 582 حدیث 16. ]
اتمام حجت عمران بن حصين با غدير
عمران بن حصين واقعهى غدير را اينگونه نقل كرده است: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله فرمود: شما از من پرسيديد كه صاحب اختيارتان پس از من كيست، و من به شما خبر دادم. سپس دست على بن ابى طالب عليهالسلام را در غدير گرفت و گفت: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 173 حدیث 803. ]
اتمام حجت زيد بن ارقم با غدير
1. زيد بن ارقم كسى است كه در غدير بالاى سر پيامبر صلىاللَّهعليهوآله شاخه هاى درختان را بالا گرفته بود تا هنگام سخنرانى به آن حضرت برخورد نكند. طبعاً او هنگام معرفى و بلندكردن اميرالمؤمنين عليهالسلام توسط پيامبر صلىاللَّهعليهوآله نزديك تر از همه شاهد ماجرا بود. او كسى است كه متن كامل خطبهى مفصل پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در غدير را به خاطر سپرد و براى نسل هاى بعد نقل كرد. [ العددالقوية: صفحهی 169. التحصين: صفحهی 578. الصراط المستقيم: جلد 1 صفحهی 301. ]
2. شخصى مانند زيد بن ارقم كه در غدير اين مقدار به پيامبر صلىاللَّهعليهوآله نزديك بود در موقعيت حساسى نياز به شهادت او دربارهى غدير بود. در كوفه اميرالمؤمنين عليهالسلام از او خواست تا برخيزد و دربارهى غدير در پيشگاه مردم شهادت دهد. ولى او برنخاست و شهادت نداد و ادعا كرد غدير را فراموش كرده است!!! در آنجا اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: اگر دروغ مىگويى خدا چشمانت را كور كند. او از مجلس بيرون نرفته كور شد و بين مردم به نفرين شدهى اميرالمؤمنين عليهالسلام شناخته شد. او بعد از ديدن اين معجزه قسم ياد كرد از آن پس هر كس دربارهى غدير بپرسد آنچه را ديده و شنيده بيان كند و شهادت دهد. [ بحارالانوار: جلد 31 صفحهی 447، جلد 37 صفحهی 199. الغدير: جلد 1 صفحهی 93. ]
3. برادر زيد بن ارقم مىگويد: روزى با زيد نشسته بوديم كه اسب سوارى از سفر رسيده آمد و سلام كرد و سراغ زيد را گرفت و به او گفت: من از منطقهى فسطاط مصر آمده ام تا حديثى را كه از پيامبر صلىاللَّهعليهوآله به ياد دارى از تو سؤال كنم و آن حديث غدير در ولايت على بن ابى طالب عليهالسلام است. زيد ضمن بيان مفصلى از ماجراى غدير گفت: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در غدير برفراز منبر فرمود:اى مردم، چه كسى بر شما از خودتان صاحب اختيارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: ‘خدايا شاهد باش، و تواى جبرئيل شاهد باش’ و اين را سه مرتبه فرمود. سپس دست على بن ابى طالب عليهالسلام را گرفت و او را به سوى خود بلند كرد و فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ…’، و اين را نيز سه مرتبه فرمود. [ بحارالانوار: جلد 37 صفحهی 152. ]
4. عطيه عوفى به زيد بن ارقم گفت: دوست دارم ماجراى غدير را از تو بشنوم. زيد گفت: در غدير هنگام ظهر بود كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله بيرون آمد و سپس در حالى كه بازوى على بن ابى طالب عليهالسلام را گرفته بود گفت:اى مردم، آيا قبول داريد كه من نسبت به مردم صاحب اختيارتر از خود آنانم؟ گفتند: آرى. فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. [ بحارالانوار: جلد 37 صفحهی 149. ]
اتمام حجت براء بن عازب با غدير
براء بن عازب نيز كسى بود كه در غدير به كمك زيد بن ارقم شاخه هاى درختان را از بالاى سر پيامبر صلىاللَّهعليهوآله بلند كرده بود تا حضرت در كمال آرامش سخنرانى كند. او كه در غدير از همه به پيامبر صلىاللَّهعليهوآله نزديكتر بود، وقتى اميرالمؤمنين عليهالسلام در كوفه از او خواست تا دربارهى غدير در حضور مردم شهادت دهد، سرباز زد و به نفرين حضرت گرفتار شد. او بعدها از عمل خود پشيمان بود و داستان غدير را نقل مىكرد و چنين مىگفت: با پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در سفر حج بودم كه در غدير پياده شديم. دستور نماز جماعت داده شد و بين درختان براى پيامبر صلىاللَّهعليهوآله جارو زده شد. حضرت نماز ظهر را خواند و دست على بن ابى طالب عليهالسلام را گرفت و فرمود: ‘من كنت مولاه فعلى مولاه…’. [ بحار الانوار: جلد 37 صفحهی 149. ]
اتمام حجت شريك با غدير
از شريك نخعى قاضى پرسيدند: چه مىگويى دربارهى كسى كه از دنيا رفته و نسبت به ابوبكر معرفتى ندارد؟ پاسخ داد: چيزى بر عهدهى او نيست. گفتند: اگر نسبت به على عليهالسلام معرفت نداشت چطور؟ گفت: در آتش است، زيرا پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در روز غدير او را به عنوان عَلَم و راهنما بين مردم منصوب كرد و فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ’. [ المسترشد: صفحهی 270 حدیث 81. ]
اتمام حجت ام سلمه با غدير
ام سلمه همسر پيامبر صلىاللَّهعليهوآله كه در غدير حاضر بود، حديث غدير را چنين نقل كرده است: پيامبر صلىاللَّهعليهوآله فرمود: ‘مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ’. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 149 حدیث 652. ]
اتمام حجت خوله حنفيّه با غدير
وقتى مالك بن نويره رئيس قبيلهى بنى حنيفه با استناد به غدير از بيعت با ابوبكر سرباز زد، خالد بن وليد با لشكرش مردان قبيله را كشتند و زنانشان را اسير گرفتند و به مدينه آوردند. خولهى حنفيّه نيز دخترى از آنان بود كه به عنوان اسير او را وارد مسجد كردند. در آنجا او به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كرد: شما كيستى؟ حضرت فرمود: من على بن ابى طالبم؟ حنفيّه عرض كرد: پس تو همان مردى هستى كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در غدير خم به عنوان عَلَم و راهنماى مردم برايمان منصوب كرد؟ حضرت فرمود: من همانم. حنفيّه عرض كرد: ما به خاطر تو غضب كرديم و به خاطر تو به ما حمله كردند و ما را اسير گرفته آوردند، چون مردان ما گفتند: ما صدقات اموالمان و اطاعت خود را در اختيار كسى قرار نمى دهيم مگر آن كسى كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله او را براى ما و شما نصب كرده است. [ اثبات الهداة: جلد 2 صفحهی 32 حدیث 170. ]
اتمام حجت دارميّه حجونيه با غدير
بانوى سياه پوستى بنام ‘دارميّه’ از شيعيان اميرالمؤمنين عليهالسلام بود. معاويه در سفرى كه براى حج به مكه آمد سراغ او فرستاد و از او پرسيد: چرا على را دوست دارى و مرا مبغوض مىدارى؟ و چرا ولايت او را پذيرفتهاى و با من دشمنى مىكنى؟ دارميه گفت: ولايت على عليهالسلام را پذيرفته ام به خاطر پيمانى كه پيامبر صلىاللَّهعليهوآله در روز غدير براى ولايت او گرفت و تو نيز حاضر بودى…! [ بحارالانوار: جلد 33 صفحهی 260 حدیث 532. ]
اينها نمونه هايى از احتجاجات و مناظرات دربارهى غدير بود. در طول تاريخ هزاران مورد ديگر بوده كه دربارهى غدير بين شيعه و مخالفانش بحث و مناظره درگرفته و مطالب بسيارى دربارهى سند و متن آن به عنوان اتمام حجت و محكوميت خصم بيان شده كه جا دارد در كتابى مستقل تدوين و تقديم گردد.اقرار دشمنان به غدير در مقالهی بعدی آمده است.
Leave A Comment?